حس خوبی ندارم پس بگذار کمی بنویسم
بوی عیدی حس نمیکنم
در جایی که دگر دل ها مرده است
در جایی که فوش مادر شده شاخ بازی
در جایی که قسم ها شده ناموس
در جایی که وقتی یک نفر در وسط خیابان قلبش میگیرد همه وایمسند و فیلم میگیرند تا توی صفحه مجازی خود به اشتراک بذارند
در جایی برای نان شب باید هزاران دروغ گفت
در جایی که غم ثانیه ها را لمس میکنند
در جایی که درخت ها هم دگر شکوفه های بهاری را به ما نشان نمی دهند
چطور این دل را راضی کنم که دگر حس خوبی ندارد
دلم در جوانی مرده است پیری شده ایم که فقط در پوست جوانی لحظه ها را پشت سر میگذارد
حس خوبی ندارم .....