خراب نکن داستان هاروThis quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
خراب نکن داستان هاروThis quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
I don't wanna live a thousand years. If I just live through today, that'll be enough
چهارمی enigma هThis quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
ولی تا جایی که من میدونم kotl و CK باید دشمن باشن چون CK در کل زندگیش دنبال این بوده که نور رو از بین ببره.
قیافه من :This quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
قیافه رییس blizzard :
قیافه ICe frog :
قیافه gabe :
قیافه خوده void : " " با خوندن این داستان همون دهن هم از دست داد وگرنه 100% قیافش اینطوری میشد :
قیافه TA :
''iMM (05-22-2015),ReGoX (05-21-2015),samdeloges (12-11-2015),Wind (05-22-2015)
چهارمی enigmaThis quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
ReGoX (05-21-2015)
توی داستان گفته که انقدر دستگیری tb مهم بوده که با هم متحد میشن .This quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
I don't wanna live a thousand years. If I just live through today, that'll be enough
Four-Eyes (05-21-2015)
elder titanThis quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
در ضمن chaos ضد wisp-kotl-elder هستش.
ReGoX (05-21-2015)
ReGoX (05-21-2015)
من واقعا خوشحال هستم که دوستان و بزرگواران از داستان بنده خوششون اومده و نسبت بهش صحبت و بحث میکنند. یک توضیح کوتاه قبل از آغاز نوشتن بخش دوم داستان میدم تا یک سری ابهامات که از قصد هم در داستان قرار گرفته شده و من باب به چالش کشیدن و فعال بودن مخاطب در طی خواندن داستان بوده و البته برای یک سری از دوستان که متوجه اصل منظور نشدن روشن بشه،البته این توضیحات مربوط به داستانیه که بنده از خودم مینویسم،پس دوستان اهل مطالعه نسبت به جزئیات خرده نگیرند!؛
طبق افسانه های کتاب وارکرافت و همینطور بیوگرافی خود Elder Titan،او پیر ترین موجود زنده جهانه که تمامی طبقات جهان و درواقع تمامی جهان را توسط دستور خدای بزرگ یا *Elder God ساخته،پس نتیجتاً از تمامی واقیع قدیمی باخبره،به همین علت هم هست که من به عنوان راوی فصه ام ازش استفاده کردم. (* بیشتر از Elder God در بازی قدیمی نبرد فنا پذیر یا Mortal Kombat یاد میشه و اسمی ازش در کتاب Warcraft یا داستان های دوتا و دوتا2 نیست، ولی چه کسی جز Elder God به نظر شما میتونه آفریننده ی Elder Titan باشه؟)
چهار نیروی بنیادین که با نام های Chaos Knight-Wisp(IO)-Keeper of the Light و Enigma برای ما شناخته شده هستند تنها موجوداتی هستند که قبل از آفرینش جهان توسط Elder Titan وجود داشتند و کسی واقعا نمیدونه چه کسی اونهارو ساخته(حتی قدیمی تر از شکل گیری Elder God هستند،لابد میپرسید پس چرا Elder Titan انقدر پیر و فرتوته ولی اونا نه؟ بله چون اونها نیرو و انرژی هستند و در خاصیت انرژی هم پیری تعریف نشده است! فقط برای اینکه برای ما قابل درک و فهم باشند و بتونند در جهانی که Elder Titan ساخته حرکت کنند نیاز به یک قالب مادی داشتند که هرکدوم رو به شکلی که ما میشناسیم در آوردند!)
چهار موجودی که به قعر جهنم تبعید شدند Doom-Shadow Fiend-Shadow Demon و Terror Blade هستند، هر چهار تای اونها در اول کار موجودات پاکی بودند،ولی هرکدام بدلیل یک عمل خطا و ممنوعه به این سرنوشت دچار شدند؛Doom از فرمان Elder God سرپیچی کرد،Shadow Demon به علت ارتباط نزدیک با لوسیفر (Doom) و حمایت از او به جهنم تبعید شد،Shadow Fiend به دلیل یاد گیری نفرین جمع آوری ارواح که یکی از چند نفرین ممنوعه است به آن محل کشیده شد و Terror Blade که تنها محافظ سلطنتی Lord of Avernus یا همان Abbadon بود و برای دفاع از غار های چشمه Avernus(توجه کنید که چشمه Avernus بر بالای کوه Avernus قرار دارد که محل زندگی مردم تمدن و فرهنگ Avernus نیز هست،ولی بر خلاف سایر کوه ها، این کوه بر روی یک سری غار ها بنا شده که در قلب آنها شاهراه ورودی به این سرزمین وجود دارد و شخصی که از آنجا با تمام وجود محافظت میکرد Terror Blade بود که او هم با فرا گیری یک نفرین ممنوعه (Sunder) مورد خشم Elder God قرار میگیره که باعث میشه به درک-(اسم طبقه هفتم جهنم هست) تبعید بشه.
نکته ای که شاید توجه شمارو هم جلب کرده باشه این هست که هر چهار موجود تبعیدی به طریقی با یک موجود پنجم که عامل بدبختی و تبعید اونها به جهنم بوده در ارتباط بودند؛ Doom به فرمان او گوش داده و از Elder God سرپیچی میکنه،Shadow Demon به فرمان اون گوش داده و تلاش میکنه Doom رو فراری بده،Shadow Fiend از وی طلسمی شیطانی رو یاد میگیره که باعث میشه خصلتش و حتی شکل و شمایلش تغییر کنه و در آخر Terror Blade که ضعف خود در دفاع از غاری های Avernus رو میبینه از وی یک طلسم نا بخشودنی یاد میگیره تا از اون در دفاع از آن مکان استفاده کنه و وی هم به سرنوشت سه موجود قبلی که به فرمان او گوش دادند دچار میشه،فکر میکنید اون کیه؟گدوم هیرو میتونه همچین خصلتی داشته باشه؟
منتظر بخش دوم داستان باشید!
__________________________________________________ __________________________________________________ __________________________________________________ __________
و در آخر از تمامی دوستان نکته سنج و ریز بینی که راجع به داستان نقد وارد کرده بودند کمال تشکر رو دارم و نقد همگیشون رو به جا تلقی میکنم،و همینطور متشکرم از دوستانی که غلط های املایی بنده رو بهم گوشزد کردند،نهایت تلاشم رو میکنم که بدون غلط بنویسم و این امر در نوشتن سریع مشکل ایجاد میکنه.
من هم مثل شما علاقه مندم تا متوجه ادامه داستان بشم! چون حتی خودمم تا زمانی که داستان رو ننویسم از ادامش بی اطلاع هستم!
یک نکته کوچک:تمامی اتفاقات داستان نشات گرفته شده از سه کتابی بود که در بالا بهش اشاره کردم و ساخته ذهن نویسنده هستند، به هیچ عنوان از هیچ منبع فارسی زبان دیگری کپی برداری نشدند!
ویرایش توسط ReGoX : 05-21-2015 در ساعت 10:34 PM
آنچه گذشت: چهار موجود به دلایل مشخص به بدترین شکل ممکن مجازات و به جهنم تبعید شدند....
Elder Titan تکیه خود را بر درختی میزند و ادامه میدهد:
"آن زمان که هر چهاری تای آنها در طبقه هفتم جهنم جمع آوری شدند، حتی آتش هم از ورودِ به آنجا هراس داشت تنها کسانی که جرات اینکار را داشتند فرمانده تمامی جهنم Visage،و جلاد سنگ دل جهنم یا بهتر بگویم جلاد سیاه دل جهنم Razor بودند،آنها هر روز 13 هزار ساعت و به مدت 33 هزار سال با تمامی فدرت به شکنجه آن چهار موجود پرداختند، در اواخر سال سه هزار و سی صد ام اتفاق عجیبی افتاد، هردوی آنها در حالی که مدهوش (Stun) شده بودند توسط فرشتگان نگهبان دروازه ی جهنم پیدا شده بودند و این اصلا خبر خوبی نبود، زیرا تنها کسی که به جز من از راه های مخفی جهنم با خبر بود و توسط آنها 7 بار از آنجا فرار کرده بود دوباره به جهنم بازگشته بود،آن شخص کسی جز Lion نبود،زمانی که او به طبقه هفتم رسید و از درب مخفی وارد آنجا شد با دیدن در بند بودن آن موجودات قهقه ای تمسخر آمیز زد،Terror Blade از وی پرسید:
-برای چه میخندی ای سیاهی؟
-حال و روز در مانده شما موجودات در این مکان که راه فرار آن حتی از راه ورود اصلی اش نیز راحت تر است مزحک است
-تو کیستی که اینگونه بی باک از جهنم سخن میرانی؟
-من شیطانِ جادوگر(Demon Witch) هستم، البته همه مرا با نام مستعار Lion میشناسند
-آه،همان جادوگر معروف،قدرتت در فرار از جهنم مثال زدنیست، حال اینجا چه میخواهی؟
-نامه برایتان از شخصی آورده ام که همه تان اورا میشناسید و به دلیل آموزه های او در اینجا هستید
در این زمان هر چهارتای آنها به یکدیگر خیره شدند،نگاه های حامل صد ها جمله و کلمه ولی کسی چیزی به زبان نمی آورد،Doom که دیگر صبر تمام شده بود رو به Lion کرد و گقت:
-همه ما میدانیم منظور تو کیست...همان Warlock لعنتی با کتاب مسخره اش،بگو در نامه چه نوشته
-او در نامه گفته(با صدای خود Warlock نامه خوانده میشود):
به نام شیطان بزرگ،آن روح آمیخته در کتاب
دوستان من سلام،از اینکه شما را در کنار همدیگر میبینم و اینکه اینهمه فرصت آشنایی با یکدیگر را داشتید بسیار خوشحالم، میدانم طبقه هفتم جهنم امکانات مطلوبی برای پذیرایی از شما ندارد و فکر میکنم که 33 هزار سال تحمل این وضع نامناسب کمی زیاد است، ولی من برایتان راه چاره ای دارم، جنگی در راه است، در سرزمین تاریخ در حال وقوع است،شما هرکدامتان قوی هستید و میتوان بر رویتان لقب پهلوان(Hero) را قرار داد،پس شرایط لازم برای حضور در این جنگ را دارید،ولی مسئله ای وجود دارد؛تنها کسانی میتوانند در این جنگ حضور پیدا کنند که فنا ناپذیر باشند، آخر جنگ در سرزمین تاریخ است! شما هرچند عمر طولانی ای داشته اید ولی فناپذیر هستید،که این مشکل را نیز راه حلش را من در کتاب سایه ها (Book of Shadows) پیدا کرده ام،نفرینی است که در پایان این نامه آنرا آورده ام، آنرا هم صدا با شیطان جادوگر تکرار کنید تا فنا ناپذیر شوید، البته من هیچ کاری را بدون نفع انجام نمیدهم، شما پس از فنا ناپذیری دیگر حق انتخاب بین خوب و بد را ندارید،چون روح شیطان اعظم شمارا فنا ناپذیر میکند دیگر حق انتخاب بین خیر و شرّ را ندارید و برای جبهه شرّ میجنگید، حال انتخاب با خودتان است، ماندن در جهنم و تحمل عذاب یا پیوستن به ما و مبارزه در سرزمین تاریخ.
زندگیتان شرّ باد،امضاء:Warlock
پس از خواندن نامه هر چهار موجود خشکشان زده بود، هم مبحوط بودند از گفته های درون نامه و هم مردد که آیا باز به Warlock اعتماد کنند؟آیا دوباره با Fundemental ها مواجه میشوند در آن سرزمین و به جهنم بازگردانده میشوند؟
پس از مدتی همگی آنها اتفاق نظر داشتند که هر مکان و هر زمان دیگری در کل طبقات دنیا از زمان و مکان طبقه هقتم حهنم بهتر است،پس یکصدا به شیطان جادوگر گفتند"شروع به خواندن کن"
ناگهان زنجیر های آتش از دستان آنان ناپدید شدند،دیواره های و کف و سقف جهنم هم همینطور،حتی دیگر آنها آسمان جهنم را نیز نیافتند و وقتی به خود آمدند روبروی Warlock که با لبخند مرموزی به آنها خیره شده بود و تعداد دیگری از پهلوانان سرزمین تاریخ قرار داشتند، بله آنان اکنون عضوی از نبرد سرزمین تاریخ یا دوتا بودند.
i'zh Ozh Domosh Omoz
Azh Nah Sin Ban Ri Ozh
Hazh makh zah Rozh
Houzh khazh Hozh
Zan izh Domosh Omoz
پایان__________________________________________________ __________
اگر داستان 2 قسمتی ورود شیاطین مورد استقبال دوستان قرار بگیره داستان بعدی که روایتگر گر ورود شوالیه ها به سرزمین دوتاست رو شروع به نوشتن میکنم!
ویرایش توسط ReGoX : 05-21-2015 در ساعت 11:27 PM
حتما بچه Void میره تو کار سرمایه گذاری در اوراق بهادار .This quote is hidden because you are ignoring this member. Show Quote
دوستان دوباره سلام،دیدم با داستان کوچک و کودکانه ای که کاربر گرامی SMAUG نوشتن مورد پسند کسی قرار نگرفته و بیشترین انتقاد رو به خود داشته.
در بین دو فصل اصلی داستان هایم داستان ورود Void رو براتون مینویسم تا کسی نسبت به سرگذشت void دلسرد نباشده.
__________________________________________________ ______
از Elder Titan درمورد آن پهلوان بی صورت و داستان زندگی اش میپرسم، ناگهان خود را در مقابل یک سیاه چاله عظیم میابم و در این زمان Elder Titan شروع به سخن گفتن میکند:
سیاه چاله، مکان عجیبی است. تا کنون کسی از آنجا زنده باز نگشته،حتی نور هم قدرت فرار از این بخش ناشناخته از جهان را ندارد،حال میخواهم با همدیگر سفری به درون این بخش ناشناخته از جهان داشته باشیم....
در میان کش و قوص های بُــعد مکان و پیچ و خم های زمان در سیاهچاله همه چیز ناهمگون به نظر میرسد،نمیتوانید متوجه شوید اکنون زمان حال است یا گذشته یا وارد آینده شده ایم...در قلب این سیاه چاله،مکانی که زمان و مکان به یکدیگر برخورد میکنند.از برخورد های مکرر خود کُــره ای از جنس زمان و مکانِ آمیخته در سیاهی و پوچی به وجود آمده،فکر نمیکنم حتی کسی فکرش را هم میکرد در قلب تباهی یک کره عجیب به رنگ بنفش و آبی تیره وجود داشته باشد...آیا در این سرزمین مرگبار خبری از حیات و زندگی میتوان یافت؟ بیایید باهم به قلب این کره برویم...
سرزمین عجیبی است،زمینی از جنس زمان و آسمان و جوّ ای از جنس مکان و ماده،کوه آتشفشانی در بالای این سرزمین خود نمایی میکند امّا اطراف آن کوه را هاله ای عجیب به رنگ بنفش پوشانده است، این اصلا معنی جالبی نمیدهد...ما نمیتوانیم وارد آن بخش بشویم...چرا؟ چون در آنجا زمان بی معنیست و این یعنی هیچ جنبنده ای قادر به حرکت و ادامه بقا در آن بخش از این سرزمین نیست، بی هیچ عنوان و هیچ کس... صبر کنید!! آیا شما هم آن تکان های عجیب را در آنجا میبینید؟ بیاید نزدیک تر برویم....
هـــــی! صدایم را میشنوی؟آن موجود به ما نزدیک میشود و از آن هاله عجیب عبور میکند، جالب است که زمان برای او بی معنیست! از او در مورد علت حضورش در این سرزمین میپرسم
"من دانشمند جوانی بودم که به شدت مشغول مطالعه و تحقیق در مورد زمان کردم و متوجه ارتباط عجیب آن با سیاه چاله ها شدم، پس از سال ها مطالعه به نظریه ای برای فنا ناپذیری و همینطور بی معنی نمودن زمان و مکان رسیدم ولی برای اثبات نظریه خود به چیزی فراتر از آزمایشگاهِ دانشگاه نیاز بود،باید به قلب یک سیاه چاله می آمدم تا بتوانم خودم نظریه ام را ثابت کنم، اگر اشتباه میکردم اکنون هزاران سال بود که مرده بوده ولی خوشبختانه همه چیز به خوبی پیش رفت،من خودم را داخل یک گوی سُربی حبس کردم و به سمت سیاهچاله پرتاب شدم،زمانی که احساس کردم وارد آن شدم شروع به انجام آزمایشم کردم متاسفانه قبل از اینکه فنا ناپذیر بشوم و قدرت حرکتِ در زمان خود را پیدا کنم بر اثر انفجار آن گوی سُربی صورت خود را از دست دادم و به این حال و روز در آمدم، ولی بالاخره ثابت کردم که زمان آنچنانی که ما هم فکر میکردیم با معنی نیست...!"
راستش را بخواهید هم خوشحال بودم هم غمگین،خوشحال از اینکه او توانسته بود به نظریه خود مهر تایید بزند و ناراحت از اینکه در اینجا گیر افتاده بود،به او پیشنهاد دادم تا به نبردی که در سرزمین تاریخ در حال وقوع است بپیوندد، او نیز برایش این نبرد و حضور دوباره در مکان و زمان حالب بود و قبول کرد،البته همانطور که قوانین را میدانید هر موجود فنا ناپذیری که وارد سرزمین تاریخ میشود حق انتخاب بین خیر و شر را دارد،به جز مواردی که Elder God و یا شیطان اعظم آنها را فنا ناپذیر کرده باشند.
و این تمام داستان حضور Void در سرزمین دوتا بود فرزندم...
نمیدانم چرا Elder Titan پس از بازگویی این داستان به خواب عمیقی فرو رفت...
گویا خستگی سفری که چند هزار سال قبل رفته بود با تعریف این داستان برایش زنده شده بود!
هرگز از دشمنانت متنفر نباش؛زیرا بر روی قضاوتت تاثیر خواهند گذاشت.
دون ویکتور کارلئونه(مارلن براندو)-پدر خوانده
طراحی توسط ArTaBaZ و VBIran | کلیه حقوق این وبسایت برای دوتاباز محفوظ میباشد. 2022-2012©