نوشته اصلی توسط
SMAUG
در ادامه داستان دوستمون : یه روز beast master از خواب بیدار میشه و چند تا از قویترین قاتل های نیروی viprero درست دم غار محل زندگیش میبینه تعجب میکنه با کمی ترس ازشون ممیپرسه چتونه چرا اینجا اومدید رییس اون قاتلا که viper اونو از اعماق جهنم (دووم) در اوارده بود به اون گفت اومدیم تو رو دستگیر کنیم beast master لبخندی زد و گفت من ! doom گفت برید عقب خودم میکشمش نبرد اون دو چند هفته طول کشید تا اینکه doom عقب کشید و به نزد viper رفت viper عصبانی شد و خودش به جنگ با اون وحشی رفت viper سریع اونو به زمین انداخت و از اون جای قدرت پنهان doom رو خواست قدرتی که همه رو محکوم به فنا میکرد سالها پیش chaos وقتی توسط doom رو دستگیر کرد به rubick گفت که بیاد chaos گفت lمیخوام قدرتشو برای همیشه بگیری و پنهانش کنی rubic گفت نمیتونم ولی سعیمو میکنم rubick تمام زورشو زد و تونست اون قدرتو برای همیشه از doom بگیره و chaos و beast master و rubick تنها کسایی بودن که از جای اون خبر داشتن
viper چند هفته beast mastero شکنجه کرد و beast جای اون قدرتو لو داد ولی عقابشو فرستاد تا این موضوع رو خبر بده viper میتونست با این قدرت بر دنیا حکومت کنه و بد بختانه تیم beast خیلی از اون محل دور بودن و نمیتونستن سریع خودشونو برسونن تنها راه اونا io بود اونا باید یکی رو که قویتر از همه بود انتخاب میکردن تا سرشونو گرم کنه و بقیه برسن اما کی ؟ chaos این کارو قبول کرد و رفت تا در مقابل اونا مقاومت کنه io اونو به همراه خودش به اونجا رسوند و خودش سریع برگشت chaos مقاومت میکنه و ارتششو فرا میخونه خیلی سخت بود که بخوای در برابرشون مقاومت کنی پس از مدتی دوستاش میرسن و دو تیم مبارزه میکنن اما بانتی هانتر غیب میشه و میره و اون قدرتو میاره برای doom یه دفعه گروه viper عقب نشینی میکنن چون قدرتو داشتن تیم chaos خوشحالی میکنه و فکر میکنه که خیلی قویه اما وقتی میرن و توی غارو میبینن قدرت doom اونجا نبود
ادامه ی داستان یعدا